سـارا اَنــار دارد!

سـارایِ کوچک دبستانی!

هنر تحمل کردن زندگی

دنیای امروز ما قطعا به پزشک و مهندس نیاز دارد اما همین دنیا، میان همه این خستگی ها، میان همه بریدن های گاه و بی گاه و سپس بلند شدن ها، میان بودن و نبودن ها و میان تمامی این چاشنی های زندگی بالاخره به هنرمندان هم احتیاج دارد.

شاعرانی که غزل هایشان گوش کنجشک های باغچه را پر کند.

نقاشانی که به روی شهر رنگ بپاشند.

عکاسانی که دنیا را از ثبت زیبایی ها پر کنند.

نویسندگانی که با نوشته هاشان مرهم دلت باشند، آن هنگام که کسی دردت را نمی فهمد و حرفت را نمیشنود، نوشته هاشان بشوند سنگ صبورِ دلی که بداند کسی یک جایی یک زمانی حرف دلشان را فهمیده است.

بدون پزشک و مهندس زندگی امروزه امکان پذیر نخواهد بود اما تحمل کردن همین زندگی بدون هنرمندان نیز غیر ممکن است.

آب ان

داشتم قدم می زدم

حواسم نبود باور کن

بی اختیار در فکرت

باز به آبان رسیدم

 

این شعرو واسه خودم نوشته بودم :) نمیدونم کاملشو دارم یا نه اما این یه تیکش محشره واسه دلم :)

 

 

همسایه دیوار به دیوار

مرا با یادِ تو

دیوار به دیوار

این گونه میچینند

زندگی کن!

درست زندگی کردن را یادمان ندادند!

ما باید کار میکردیم برای شادی هامان! نه غم هایمان!

باید شادی می کردیم برای داشته هایمان! نه نداری ها!

باید می داشتم برای بهتر زندگی کردن! نه بیشتر زندگی کردن!

خوب زندگی کردن را یادمان ندادند!

ما نالیدیم از زندگی، گریستیم از خستگی و ترسیدیم از خنده!

حال آنکه زندگی همین لحظات بودند...

ای دریغ از لحظات عمرم...

نوشته ها بازی با کلمات است!
نوشته هایم را جدی نگیرید!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان