سـارا اَنــار دارد!

سـارایِ کوچک دبستانی!

لاشخور های پر ادعا

گیر افتاده ام

میان انسان های پر ادعا

همان ها که شعارِ زندگی هر کس مربوط به خود اَش است سر می دهند

اما در مواجه با پوششی متفاوت، فکری متفاوت، نگاه و زندگی متفاوت

می شوند قاضیانِ علامه دهر

دست در دست یکدیگر، مشت مشت حرف ویرانگر به دهان، نگاه های قضاوتگر در چشمان

می تازند به بی پناهانی که تنها تفاوت شان، تفاوت آنهاست

گیر افتاده ام میان انبوه نگاه هاشان، حرف هاشان، ادعا و شعار هاشان

همان هایی که عینک روشن فکری بر چشم زده اند و از برابری در روابط زناشویی صحبت می کنند اما به هنگام صحبت از رابطه عاطفی خود ابتدا یک عذرخواهی جانانه به نشانه احترام نثار طرف مقابل می کنند

چرا که مغزشان در این رابطه چیزی جز سکس را نمی بیند

متاسفم! من مثل شما نیستم! از کودکی مثل شما نبودم! بعد این هم شکل شما نخواهم شد!

قاضی شدن و قضاوت کردن هاتان، جامعه شناس شدن و تحلیل هاتان، انسان شدن و نصیحت هاتان هیچ کدام نتوانست مرا به سویِ همرنگِ شما شدن سوق دهد!

دور من از کودکی پر بود از لاشخورهایی چون شما که به مردار بودن لاشه آگاهند اما هر دم از ترس گرسنه ماندن به آن نوک می زنند!

من از کودکی حرف زدم از ممنوعه ها، حرکت کردم به دل خطر

نه! هیچ کدام از نامهربانی هاتان نتوانست مرا از جستجوی حقیقت بازدارد!

نوشته ها بازی با کلمات است!
نوشته هایم را جدی نگیرید!
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان